لغتنامه دهخدا
دامنگیر شدن . [ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آخذ دامان گشتن . گیرنده ٔ ذیل و دامان گردیدن . || باعث سکون گردیدن . بازدارنده ٔ از جنبش گشتن . || متوسل شدن . ملتجی گردیدن . روی آوردن به . پناه بردن به داد خواستن . قصه دفع کردن .قصه برداشتن . تظلم کردن . || مدعی شدن . || ملازم و غیرم