دبشیلغتنامه دهخدادبشی . [ دِ ] (حامص ) چگونگی دبش . صفت دبش . قبض و آن یکی از طعمهای نه گانه است . بشاعت .
دبسیلغتنامه دهخدادبسی . [ دُ سی ی ] (ع اِ) مرغی است مایل به سیاهی که بانگ کند. قنطیر. (یادداشت مؤلف ). موسیجه . (لغتنامه ٔ اسدی ذیل موسیجه ) (دستور اللغه ) (زمخشری ) (دهار) (منتهی الارب ). موسیجه و هرچه بدو ماند. ج ، دباسی . (مهذب الاسماء). شفنین بری است به لغت عراق . از مطوقات است یعنی که د
دباسیلغتنامه دهخدادباسی . [ دَ ] (ع اِ) ج ِ دُبسی ، نوعی پرنده . به لغت عراق شفنین بری است . نوعی کبوتر نامه رسان است . (صبح الاعشی ص 389 ج 14). رجوع به دبسی شود.
جعفریه دبشولغتنامه دهخداجعفریه دبشو. [ ج َ ف َ ری ی َ دِ ] (اِخ ) قریه یی است در ناحیه ٔ غربی مصر. (معجم البلدان ).
دبساءلغتنامه دهخدادبساء. [ دَ ] (اِخ ) نام اسپی بوده است تیزرو مجاشعبن مسعود صحابی را. (منتهی الارب ).
ذائقةلغتنامه دهخداذائقة. [ ءِ ق َ ] (ع ص ) نعت فاعلی . تأنیث ذائق : کل نفس ذائقةالموت . (قرآن 185/3 و 35/21 و 57/29). || (اِ) حس ّ چشیدن . چشائی . چشش . قوه ای که جانوران بدان مزه ٔ چیزها دری
طعملغتنامه دهخداطعم . [ طَ ] (ع اِ) شیرینی و تلخی و آنچه مابین آنهاست و ترشی و نمکینی در خوردنی و نوشیدنی . ج ، طُعوم . مزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چشش . یقال : لیس له طعم ٌ و ما هو بذی طعم . (منتهی الارب ). لذت . (غیاث اللغات ). آنچه حیوان یابد بوسیله ٔ ظاهر روی زبان و اطراف آن به قوه