دژخیلغتنامه دهخدادژخی . [ دُ ] (ص مرکب ) گرفته روی و سهمگین . (از برهان ). گرفته روی . (شرفنامه ٔ منیری ). تند و خشمگین و بدخو و تندمزاج . (از آنندراج ). || زندانبان و بندیوان . (برهان ). دژخم . دژخیم . و رجوع به دژخم و دژخیم شود.
ذخیلغتنامه دهخداذخی . [ ذَخ ْی ْ ](ع مص ) واخیده شدن پشم به کمان ندّافی . (منتهی الارب ). محلوج شدن پشم با کمان حلاّج . || شتابی کردن . (منتهی الارب ). || ذَختهم الرّیح ؛ رسید به آنها باد و نیست ایشان را از آن پرده و مانع.
دخیولغتنامه دهخدادخیو. [ دَ ] (اِ) صورت اوستایی کلمه ٔ دِه است که در فرس هخامنشی دهیو و معنی کشور و مملکت داشته است و بعدها دایره ٔ مفهوم پارینه ٔ آن تنگتر شده است . (فرهنگ ایران باستان پورداود ج 1 ص 60).
شادخیلغتنامه دهخداشادخی . [ دِ ] (ص نسبی ) نسبت است به شادخ : دی ز من پرسید معروفی ز معروفان بلخ از شما پوشیده چون دارم عزیز شادخی . انوری (از فرهنگ جهانگیری ).و رجوع به شادیاخی وشادخ شود.