دربستهلغتنامه دهخدادربسته . [ دَ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) بسته در. مقابل درباز. که در آن مسدود باشد : خانه دربسته دار بر اغیارتا در او این غریب مهمانست . خاقانی .حجره ٔ خاص دید دربسته خازن از
آزمون دربستهblack-box testingواژههای مصوب فرهنگستانآزمایش نرمافزار با توجه به نتایج مورد انتظار و بدون هیچ اطلاعی از ساختار درونی یا کُدهای برنامه
دربستیcharteringواژههای مصوب فرهنگستانکرایۀ دربست وسیلۀ نقلیه توسط سازمان یا گروه متـ . کرایۀ دربستی
حزمةدیکشنری عربی به فارسیبقچه , بسته , مجموعه , دسته کردن , بصورت گره دراوردن , بقچه بستن , جزءي از يک کل , بخش , قسمت , گره , دسته , امانت پستي , به قطعات تقسيم کردن , توزيع کردن , بسته بندي کردن , دربسته گذاشتن
دربستهلغتنامه دهخدادربسته . [ دَ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) بسته در. مقابل درباز. که در آن مسدود باشد : خانه دربسته دار بر اغیارتا در او این غریب مهمانست . خاقانی .حجره ٔ خاص دید دربسته خازن از
دربستهلغتنامه دهخدادربسته . [ دَ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) بسته در. مقابل درباز. که در آن مسدود باشد : خانه دربسته دار بر اغیارتا در او این غریب مهمانست . خاقانی .حجره ٔ خاص دید دربسته خازن از
آزمون دربستهblack-box testingواژههای مصوب فرهنگستانآزمایش نرمافزار با توجه به نتایج مورد انتظار و بدون هیچ اطلاعی از ساختار درونی یا کُدهای برنامه