خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
درزه
/darze/
معنی
= درز
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
درزه
مهندسی معدن
joint
-
درزه
لغتنامه دهخدا
درزه . [ دَ زَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان ده تازیان بخش مشیز شهرستان سیرجان واقع در 73 هزارگزی خاور مشیز و چهار هزارگزی باختر راه مالرو چهارطاق به ده تازیان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
درزه
لغتنامه دهخدا
درزه . [ دَ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رمشک بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 134 هزارگزی جنوب خاوری کهنوج و سر راه رمشک به کهنوج ، با 100 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . مزرعه ٔ کنار گاوان جزء این ده است ، و ساکنان آن از طایفه ٔ کامران...
-
درزه
لغتنامه دهخدا
درزه . [ دَ زَ / زِ ] (اِ) درز. چاک دوخته . (برهان ). || دختر خردسال . (از برهان ).
-
درزه
لغتنامه دهخدا
درزه . [ دَ زَ / زِ ] (اِ) درژه . توده و پشته ٔ علف و خار و خاشاک . (برهان ). توده ٔ خاک و خاشاک و ریگ . (آنندراج ). بسته . دسته : «اضغاث » جماعت «ضغث » بوده و ضغث درزه بود یاچیزی بود که بکار نیاید چون چوبهای باریک سخت باریک با آن قلماشهائی که بر سر ...
-
درزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] darze = درز
-
درزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] darze پشته و تودۀ چیزی.
-
درزه
فرهنگ فارسی معین
(دَ زِ یا زَ) (اِ.) = درز: 1 - چاک دوخته . (پارچه )، درز. 2 - دختر خردسال .
-
درزه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) = درژه : تودة علف ، پشتة خار و خاشاک .
-
درزه
دیکشنری فارسی به عربی
مفصل
-
واژههای مشابه
-
درزة
لغتنامه دهخدا
درزة. [ دَ زَ ] (ع اِ) ابن درزة؛ فرزند خوانده ، و گویند فرزند کنیز که پدر وی شناخته نباشد. (از ذیل اقرب الموارد از تاج ).- ابناء درزة ؛ مردمان سفله . (دهار).- ام درزة ؛ کنیه ٔ دنیا. (از دهار) (از لسان ).- اولاد درزة ؛ فرومایگان . (منتهی الارب ). سفله...
-
درزه کنان
لغتنامه دهخدا
درزه کنان . [ دَ زَ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش شاهپور شهرستان خوی واقع در 30 هزار و پانصدگزی جنوب خاوری شاهپور و سه هزار و پانصد گزی باختر راه شوسه ٔ شاهپور به ارومیه ، با 217 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ زولا و راه آن ارابه رو است . (...
-
ام درزه
لغتنامه دهخدا
ام درزه . [ اُم ْ م ِ دَ زَ ] (ع اِ مرکب ) جهان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عالم . (ناظم الاطباء). دنیا. (از المرصع). و رجوع به درزه شود.
-
joint plane
صفحۀ درزه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] سطح یک درزه