درمانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی درمانی، نافع، علاجدهنده، شفادهنده کلینیکی، بالینی، تراپیوتیک تجویز شده استعلاجی
درمیانیلغتنامه دهخدادرمیانی . [ دَ ] (ص نسبی ) وسطی . میانی . (ناظم الاطباء). || میانجی . (آنندراج ). میانجی و شفیع و واسطه . (از ناظم الاطباء).
روان درمانیفرهنگ فارسی عمیدمعالجۀ بیماریهای روانی و روحی؛ معالجۀ آشفتگیهای روانی از طریق روانکاوی، تلقین، اطمینان بخشیدن به بیمار، یا با روشهای فیزیکی، مانند الکتروشوک؛ پسیکوتراپی.
آب درمانیفرهنگ فارسی عمیدعلم استفاده از آب مخصوصاً آبهای معدنی برای معالجۀ بعضی از بیماریها؛ هیدروتراپی.
خوندرمانیhemotherapy/hematherapy/hematotherapyواژههای مصوب فرهنگستاندرمان بیماری با خون یا مشتقات آن
درمانیدنلغتنامه دهخدادرمانیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) درمانده کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). مانده کردن . (از مجمل اللغة). خاموش کردن . (از دهار). افحام .(دهار) (المصادر زوزنی ). تَفهیه . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة): اعیاء؛ درمانیدن در رفتن . (دهار).|| درماندن . و رجوع به درماندن شود.
روان درمانیفرهنگ فارسی عمیدمعالجۀ بیماریهای روانی و روحی؛ معالجۀ آشفتگیهای روانی از طریق روانکاوی، تلقین، اطمینان بخشیدن به بیمار، یا با روشهای فیزیکی، مانند الکتروشوک؛ پسیکوتراپی.
آب درمانیفرهنگ فارسی عمیدعلم استفاده از آب مخصوصاً آبهای معدنی برای معالجۀ بعضی از بیماریها؛ هیدروتراپی.
درونریز درمانیendocrinotherapy, endocrine therapy, hormonotherapy, hormone therapy, hormonal therapyواژههای مصوب فرهنگستاندرمان بیماری با هورمون
پنجرۀ درمانیtherapeutic windowواژههای مصوب فرهنگستانبازهای که میان سطح کماثر و سطح سمی دارو در خون وجود دارد
درمانیدنلغتنامه دهخدادرمانیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) درمانده کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). مانده کردن . (از مجمل اللغة). خاموش کردن . (از دهار). افحام .(دهار) (المصادر زوزنی ). تَفهیه . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة): اعیاء؛ درمانیدن در رفتن . (دهار).|| درماندن . و رجوع به درماندن شود.
پرتودرمانیلغتنامه دهخداپرتودرمانی . [ پ َ ت َ / تُو دَ ] (حامص مرکب ) اشعه ٔ مجهول که در 1895م . رنتگن کشف کرد و به سرعت در تشخیص و درمان بیماریها مورد استفاده قرار گرفت . این اشعه ٔ مجهول به مقدار کافی باعث تحلیل سلولها میشود و بر
بیدرمانیلغتنامه دهخدابیدرمانی . [ دَ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی درمان . بی علاجی . لاعلاجی . بی چارگی .
روان درمانیفرهنگ فارسی عمیدمعالجۀ بیماریهای روانی و روحی؛ معالجۀ آشفتگیهای روانی از طریق روانکاوی، تلقین، اطمینان بخشیدن به بیمار، یا با روشهای فیزیکی، مانند الکتروشوک؛ پسیکوتراپی.