دسقلغتنامه دهخدادسق . [ دَ س َ ] (ع مص ) پر شدن حوض به حدی که آب از کناره هایش بریزد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سپیدی آب حوض و درخش آن . (منتهی الارب ). سپید شدن و برق زدن آب حوض . (از اقرب الموارد).
دیسک ترمزbrake discواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از ترمز دیسکی که متشکل از یک صفحۀ فولادی یا چدنی یا آلومینیمی است که بر روی محور چرخ سوار میشود
دیسک راهاندازbootable diskواژههای مصوب فرهنگستانویژگی هرنوع حافظه یا افزارۀ ذخیرهسازی با قابلیت بار کردن و به کار انداختن سامانۀ عامل
ترمز دیسکیdisc brakeواژههای مصوب فرهنگستانسامانۀ ترمزی که در آن نیروی وارد بر لنت ترمز به دیسک منتقل میشود
دسکلغتنامه دهخدادسک . [ دَ ] (اِ) رشته و ریسمان تابیده را گویند که بر سوزن می کشند. (برهان ) (آنندراج ). رشته ٔ جامه دوختن . (شرفنامه ٔ منیری ). دسه . دشک . و رجوع به دسه و دشک شود.
دسکلغتنامه دهخدادسک . [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نبت بخش نیکشهر شهرستان چاه بهار. واقع در 68هزارگزی باختر نیکشهرو کنار راه مالرو فنوج به نبت . با 250 تن سکنه . آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است . ساکنین آن از طایفه ٔ
دسقیروطوسلغتنامه دهخدادسقیروطوس . [ دِ ] (اِخ ) تلفظی است از ذیاسقوریذوس . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ذیاسقوریذوس در ردیف خود شود.
درخشلغتنامه دهخدادرخش . [ دَ رَ / دُ رَ / دُ رُ ] (اِ) درفش . روشنی . روشنایی .تابش . فروغ و روشنی هر چیزی . (از برهان ). روشنی . (غیاث ). تابندگی . (آنندراج ). شعشعه . پرتو : چو برزد سنان آفتاب بل
دسقیروطوسلغتنامه دهخدادسقیروطوس . [ دِ ] (اِخ ) تلفظی است از ذیاسقوریذوس . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ذیاسقوریذوس در ردیف خود شود.
مدسقلغتنامه دهخدامدسق . [ م ُ س ِ ] (ع ص ) پرکننده . (آنندراج ):ادسق الاناء؛ ملأه . (اقرب الموارد) (از متن اللغة).