دستینهلغتنامه دهخدادستینه . [ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) (از: دست + ینه ، پسوند نسبت ) معرب آن دستینج . حلقه ٔ طلا و نقره و امثال آن باشد که زنان بر دست کنند. (برهان ). دست ورنجن . (جهانگیری ) (آنندراج ). دستوانه . یاره . یارق . رَسوة. (از اقرب الموارد) (دهار) (
دستینهفرهنگ فارسی عمید۱. دسته.۲. = دستبند: ◻︎ تا چو هماغوش غیوران شوم / محرم دستینهٴ حوران شوم (نظامی۱: ۴۵).۳. دستکش؛ پوشاک دست.۴. امضا.۵. حکم.۶. دستخط.
دستینهhandbook, manuel (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانکتابی که اطلاعات و دستورالعملهایی دربارۀ موضوعی خاص یا ابزار یا دستگاه ارائه دهد؛ کتاب راهنما * واژۀ "دستینه" در فارسی به معانی دیگری از قبیل دستبند، دستۀ کارد و شمشیر، دستخط، فرمان پادشاه و امضا بوده و فرهنگستان بار معنایی جدیدی به این واژه داده است.
بقوللغتنامه دهخدابقول . [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بقل . تره ها. (منتهی الارب ). ج ِ، بَقْل ْ. تره و سبزه که از تخم روید، نه از بیخ . (آنندراج ). ج ِ بقل . (فرهنگ نظام ). بهر جریب از بقول و خیارزار و جالیز و جزر و شلجم و پیاز و سیر و تره و دیگر خفریات . (تاریخ قم ص 112</spa