لغتنامه دهخدا
لوحی . [ ل َ ] (اِخ ) از شاعران قرن نهم عثمانی واز مردم پرشتئه و سالک طریق تصوف . وی مدتی در خدمت مرکز افندی به کار اشتغال ورزید. این بیت او راست :نیجه الدر صبا دن بر اثر یوق آنکچون کوی دلبر دن خبر یوق صفا خمخانه سندن دختر رزو در آنی اما بر چکر یوق .<p cla