دوتاشدهلغتنامه دهخدادوتاشده . [ دُ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) تاشده و روی هم افتاده و دولاشده . (ناظم الاطباء). || مضاعف و دوچندشده .
دوتاشدگیلغتنامه دهخدادوتاشدگی . [ دُ ش ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) روی هم افتادگی و تاشدگی و دولایی . (ناظم الاطباء). خمیدگی . گوژی . انحنا.
دوتاشدگیduplication 2, chromosomal duplication, doublingواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن یک قطعۀ ژنی در فامتن تکرار میشود
ملویلغتنامه دهخداملوی . [ م َ وی ی ] (ع ص ) ریسمان تافته شده و دوتاشده . مَلوِیّة. || دست پیچیده . (ناظم الاطباء).
خم گشتهلغتنامه دهخداخم گشته . [ خ َ گ َ ت َ/ ت ِ ] (ن مف مرکب ) خم شده . (ناظم الاطباء). دولاشده . دوتاشده . منحنی شده . (یادداشت بخط مؤلف ) : خم گشته ز بار آن عروسی . هاتفی .|| گوژپشت . (ناظم الاطباء).<
غوزلغتنامه دهخداغوز. (اِ) برآمدگی سخت وزشت که بر پشت برخی از مردم باشد. پشت خمیده و دوتاشده . قوز. کوز. کوژ. کُل . رجوع به قوز و کوژ شود.- سر غوز افتادن ؛ به لجاج ناچار شدن .- غوز بالای غوز ؛ زشتی ، رنج ، زیانی بر سر زشتیی یا رنجی یا ز
دوتاپشتلغتنامه دهخدادوتاپشت . [ دُ پ ُ ] (ص مرکب ) قد خمیده . پشت دوتاشده . که قامتی دوتو و خمیده دارد. دارای قد و بالای دوتاه و خمیده : فلک هم دوتاپشت پیری است کاو راعصا جز خط استوایی نیابی . خاقانی .نه بس شیرین شد این تلخ دوتاپشت <b