دوتیغه بازیلغتنامه دهخدادوتیغه بازی . [ دُ غ َ / غ ِ ] (حامص مرکب ) رسم است سپاهیان ولایت را(یعنی ایران را) که به هر دو دست تیغ را گرفته و بگردانند چنانکه سپه بازی که در دکن کنند. (آنندراج ).- دوتیغه بازی کردن ؛ بازیی است سپاهیان را که د
دوتیغهلغتنامه دهخدادوتیغه . [ دُ غ َ / غ ِ ] (ص مرکب ) آنکه دارای دوتیغ باشد. || کارد و شمشیر و جز آن که دولبه باشد. دودمه چنانکه قمه و قلمتراش و چاقو. || دارای دوتیغ. حامل دوتیغ. دوتیغ بکار برنده .
دوتیغه بازلغتنامه دهخدادوتیغه باز. [ دُ غ َ / غ ِ ] (نف مرکب ) آنکه با دو تیغ بازی کند و این رسمی است سپاهیان هند را. (آنندراج ) : به سینه ٔ صف اعدا که خیل موراننددوتیغه باز چو نوک زبان مار افتاد. طالب آملی (از
دوتیغیلغتنامه دهخدادوتیغی . [ دُ ] (ص نسبی ) دوتیغه . که دارای دو تیغ است . که با دو دمه و لبه است :دوتیغی تر از صبح شمشیر توسپهر از زمین رام تر زیر تو. نظامی .نهنگی دوتیغی برانداخته به تیغ از نهنگان سرانداخته .نظامی .
تیغبازیلغتنامه دهخداتیغبازی . (حامص مرکب ) با هم بازی کردن به شمشیر... و همچنین دوتیغه بازی کردن . (آنندراج ). شمشیربازی . نبرد کردن با شمشیر : کاینجا نه حدیث تیغبازی است دلالگییی به دلنوازی است . نظامی .سوسن ز سر زبان درازی شد در
دوتیغهلغتنامه دهخدادوتیغه . [ دُ غ َ / غ ِ ] (ص مرکب ) آنکه دارای دوتیغ باشد. || کارد و شمشیر و جز آن که دولبه باشد. دودمه چنانکه قمه و قلمتراش و چاقو. || دارای دوتیغ. حامل دوتیغ. دوتیغ بکار برنده .
دوتیغهلغتنامه دهخدادوتیغه . [ دُ غ َ / غ ِ ] (ص مرکب ) آنکه دارای دوتیغ باشد. || کارد و شمشیر و جز آن که دولبه باشد. دودمه چنانکه قمه و قلمتراش و چاقو. || دارای دوتیغ. حامل دوتیغ. دوتیغ بکار برنده .