دوچقالغتنامه دهخدادوچقا. [ دُ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خالصه ٔبخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . واقع در 37 هزارگزی شمال باختری کرمانشاه . 330 تن سکنه . آب آن از چاه و راه آن فرعی است و در تابستان به اکثر قراء مجاور اتومبیل
برکه دوکالغتنامه دهخدابرکه دوکا. [ ب ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش گاوبندی شهرستان لار. سکنه 198 تن . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 7).
دوقولغتنامه دهخدادوقو. [ دَ ] (معرب ، اِ) دوقوس . تخم گزربری . (ناظم الاطباء). تخم زردک دشتی ، و معرب ذوقوست . تخم زردک صحرایی یا کوهی . دوقوا. طامل . بزرالجزر. تخم حویج . (یادداشت مؤلف ). تخم جزر دشتی یاکوهی و لغتی است یونانی . (از منتهی الارب ). تخم زردک صحرایی است و بیخ آن شقاقل است و گیا
دیوکولغتنامه دهخدادیوکو. [ ی ُک ْ کو ] (اِخ ) دیوکس . مؤسس سلسله ٔ ماد، اولین شاه سلسله ٔ پادشاهی ایران که پایتخت آنان هگمتان (همدان ) بود و در سال (612 ق .م .) آشورو پایتخت آن نینوا را سومین فرد این سلسله موسوم به هووخشتر تسخیر کرد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به
عکازدیکشنری عربی به فارسیچوب زير بغل , عصاي زير بغل , محل انشعاب بدن انسان (چون زير بغل وميان دوران) , دوشاخه , هر عضو يا چيزي که کمک ونگهدار چيزي باشد , دوقاچ جلو وعقب زين , باچوب زيربغل راه رفتن , دوشاخه زير چيزي گذاشتن