دولتیلغتنامه دهخدادولتی . [ دَ / دُو ل َ ] (ص نسبی ) منسوب و متعلق به دولت . (ناظم الاطباء). خوشبخت . بختیار. بختور. بختمند. حظی . مقبل . نیکبخت . روزبه . بهروز. دولتیار. (یادداشت مؤلف ). حظ. حظیظة. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ) : <br
خصولتیواژهنامه آزاد[xosulati] خصوصی-دولتی (هم خصوصی و هم دولتی). خُصولَتی؛ نیمه دولتی یا نیمه خصوصی.
دولت حافظمنافعprotecting power2واژههای مصوب فرهنگستاندولتی که حمایت از منافع دولتی دیگر را در کشور سوم بر عهده میگیرد
دولتیلغتنامه دهخدادولتی . [ دَ / دُو ل َ ] (ص نسبی ) منسوب و متعلق به دولت . (ناظم الاطباء). خوشبخت . بختیار. بختور. بختمند. حظی . مقبل . نیکبخت . روزبه . بهروز. دولتیار. (یادداشت مؤلف ). حظ. حظیظة. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ) : <br
دولتیلغتنامه دهخدادولتی . [ دَ / دُو ل َ ] (ص نسبی ) منسوب و متعلق به دولت . (ناظم الاطباء). خوشبخت . بختیار. بختور. بختمند. حظی . مقبل . نیکبخت . روزبه . بهروز. دولتیار. (یادداشت مؤلف ). حظ. حظیظة. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ) : <br
نودولتیلغتنامه دهخدانودولتی . [ ن َ / نُو دَ / دُو ل َ ] (حامص مرکب ) تازه به دوران رسیدگی . جانَگرفتگی . صفت نودولت . || به عزت رسیدن پس از مذلت : کوس نودولتی از بام سعادت بزنم گر ببینم که مه نوس
بیدولتیلغتنامه دهخدابیدولتی . [ دَ / دُو ل َ ] (حامص مرکب ) بدبختی . نامساعدی بخت . ادبار : دانستم از بیدولتی من بوده است عیب اسب نیست . (تاریخ بخارای نرشخی ص 108). خجل شد که این بیدولتی ما نگر که من این
دریچۀ دولتیbileaflet valveواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دریچۀ برسازهای و مکانیکی قلب که دو نیمدایره آن را باز و بسته میکنند