دولت فرستندهsending state, home state, home governmentواژههای مصوب فرهنگستاندولتی که یک دیپلمات یا هیئت دیپلماتی را به کشور دیگری اعزام میدارد
دولتبهدولتgovernment-to-government, G2Gواژههای مصوب فرهنگستانتعامل برخط و غیرتجاری بین سازمانها و مقامات دولتی
دولتفرهنگ فارسی عمید۱. دارایی؛ ثروت؛ مال.۲. (سیاسی) زمان سلطنت و حکومت بر یک کشور.۳. (سیاسی) هیئت وزیران؛ نخستوزیر و وزیران او.۴. [قدیمی] آنچه به گردش زمان و نوبت از یکی به دیگری برسد.۵. (اسم مصدر) [قدیمی] گردش نیکی به سود کسی.
دولتلغتنامه دهخدادولت . [ دَ / دُو ل َ ] (ع اِ) ثروت و مال . نقیض نکبت . مال اکتسابی و موروثی . (ناظم الاطباء). مال . مال و ظفر را دولت بدان سبب گویند که دست به دست میگردد. (از غیاث ). ثروت و مکنت و نعمت . (یادداشت مؤلف ) : پیر و
هیئت نمایندگیmission 3واژههای مصوب فرهنگستانهریک از هیئتهای دیپلماتی و مقامهای کنسولی دولت فرستنده در نزد دولت پذیرنده یا نمایندگیهای دولت فرستنده در نزد سازمانهای بینالمللی
گزارشدهی دیپلماتیکdiplomatic reportingواژههای مصوب فرهنگستانسامانۀ مکاتبات عادی و محرمانه میان سفارت و دولت فرستنده
اعتباربخشیaccreditation, diplomatic accreditationواژههای مصوب فرهنگستانتأیید سفیر از جانب دولت فرستنده با صدور استوارنامه، پیش از اعزام به مأموریت
هیئت دیپلماتیdiplomatic mission 2, diplomatic postواژههای مصوب فرهنگستانگروه دیپلماتهایی که نمایندگی دائم دولت فرستنده را در نزد دولت پذیرنده بر عهده دارند
اعتباربخشی چندگانهmultiple accreditation, concurrent accreditationواژههای مصوب فرهنگستانتأیید سفیر از جانب دولت فرستنده با صدور استوارنامه، پیش از اعزام به مأموریت در چند کشور
دولتفرهنگ فارسی عمید۱. دارایی؛ ثروت؛ مال.۲. (سیاسی) زمان سلطنت و حکومت بر یک کشور.۳. (سیاسی) هیئت وزیران؛ نخستوزیر و وزیران او.۴. [قدیمی] آنچه به گردش زمان و نوبت از یکی به دیگری برسد.۵. (اسم مصدر) [قدیمی] گردش نیکی به سود کسی.
دولتلغتنامه دهخدادولت . [ دَ / دُو ل َ ] (ع اِ) ثروت و مال . نقیض نکبت . مال اکتسابی و موروثی . (ناظم الاطباء). مال . مال و ظفر را دولت بدان سبب گویند که دست به دست میگردد. (از غیاث ). ثروت و مکنت و نعمت . (یادداشت مؤلف ) : پیر و
خان دولتلغتنامه دهخداخان دولت . [ دُو ل َ ] (اِخ ) قریه ای است واقع در 27 هزارگزی جنوب غربی قلعه ٔ پنجه ، نزدیک راه مربوط به علاقه داری درجه 2 زیباک حکومت درجه 3 اشکاشم که در حوزه ٔ حکومت اعلی بد
چشمه خردولتلغتنامه دهخداچشمه خردولت . [ چ َ م َ خ َ دَ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از قرای هرات است که در طرف راه مشهدبه هرات واقع شده ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 233).
خودبدولتلغتنامه دهخداخودبدولت . [ خوَدْ / خُدْ ب ِ دَ / دُو ل َ ] (اِ مرکب ) شما. آقا(از اصطلاحات فارسی زبانان هند است ). (ناظم الاطباء).
شوردولتلغتنامه دهخداشوردولت . [ دَ / دُو ل َ ] (ص مرکب ) بدبخت . بداقبال : تا روز رستخیز بماند در او مقیم آن شوردولتی که بیفتد به چاه تو.سوزنی .
دیودولتلغتنامه دهخدادیودولت . [ وْ دَ / دُو ل َ ] (ص مرکب ) (از: دیو فارسی + دولت عربی ) تیزدولت . که دولت او را بقایی نبود و زود زوال پذیرد و برطرف گردد. (برهان ) (ناظم الاطباء). آنکه دولتش را زود زوال باشد. (شرفنامه ٔ منیری ). کنایه از کسی که دولت او سریع الزو