دوه دیلاغلغتنامه دهخدادوه دیلاغ . [ دَ وَ / وِ دَ ] (ترکی ، ص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ، از ترکی دوه به معنی شتر، و دیلاغ به معنی بلند بالاست ) سخت بلند و بی اندام . (یادداشت مؤلف ).
دپوچهلغتنامه دهخدادپوچه . [ دَ چ َ / چ ِ ] (اِ) زلو. علق . (ناظم الاطباء). اما کلمه مصحف دیوچه است . رجوع به دیوچه شود.
دوحلغتنامه دهخدادوح . [ دَ] (ع مص ) کلان شدن شکم و فروهشته شدن آن . || بزرگ گردیدن درخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
دوهلغتنامه دهخدادوه . [ دَ وَ ] (فعل ) در بیت ذیل از مولوی صورتی است از «دود» بمعنی شتابد و سریع حرکت کند : گفتا شتر به ترکی چه بود بگو، دوه گفتا بچش چه ؟ گفت خود او از پی اش دوه .مولوی .
دوهلغتنامه دهخدادوه . [ دَ وَ / وِ ] (ترکی ، اِ) شتر : گفتا شتر به ترکی چه بود بگو، دوه گفتا بچش چه ، گفت خود او ازپی اش دوه .مولوی .
دوهلغتنامه دهخدادوه . [ دَوْه ْ ] (ع مص ) شتر را در نوبت چهارروزه خواندن به آب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مدوهلغتنامه دهخدامدوه . [ م ُ دَوْ وِه ْ ] (ع ص ) شتر را به سوی بچه خواننده به لفظ داه داه یا ده ده . (از آنندراج ). نعت فاعلی است از تدْویه . رجوع به تدْویه شود.
متدوهلغتنامه دهخدامتدوه . [ م ُ ت َدَوْ وِه ْ ] (ع ص ) فرسوده و پوسیده . || تغییر یافته و مبدل شده . || ستبر شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تدوه شود.
دوهلغتنامه دهخدادوه . [ دَ وَ ] (فعل ) در بیت ذیل از مولوی صورتی است از «دود» بمعنی شتابد و سریع حرکت کند : گفتا شتر به ترکی چه بود بگو، دوه گفتا بچش چه ؟ گفت خود او از پی اش دوه .مولوی .
دوهلغتنامه دهخدادوه . [ دَ وَ / وِ ] (ترکی ، اِ) شتر : گفتا شتر به ترکی چه بود بگو، دوه گفتا بچش چه ، گفت خود او ازپی اش دوه .مولوی .