دلاغلغتنامه دهخدادلاغ . [ دِل ْ لا ] (ترکی ، اِ) دلاق . تلاق . چوچوله . بظر. بظارة. قنب . بیظر. قرن . فنج . (یادداشت مرحوم دهخدا).
دلاکلغتنامه دهخدادلاک . [ دَل ْ لا ] (ع ص ) تن مالنده . مالنده . آنکه در حمام تن را مالش دهد. (از ذیل اقرب الموارد از تاج ). آنکه در حمام اندام مردم را بمالد و کیسه کشد. (از غیاث ) (آنندراج ). مشت مال کننده که بدن را خالی یا با روغن مالش دهد. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). آنکه در حمام اندام
دیلاغلغتنامه دهخدادیلاغ . [ دَ ] (ترکی ، ص ) نوعی شتر. (یادداشت مؤلف ). || دیلاق . (در تداول عامه ) بالای بلند و نامطبوع . بالای بسیار بلند و سخت بلند و لاغر. بمزاح و تحقیر قدبلند. قدبلند نامطبوع . شیظم . سخت دراز. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دیلاق شود.
دیلاغلغتنامه دهخدادیلاغ . [ دَ ] (ترکی ، ص ) نوعی شتر. (یادداشت مؤلف ). || دیلاق . (در تداول عامه ) بالای بلند و نامطبوع . بالای بسیار بلند و سخت بلند و لاغر. بمزاح و تحقیر قدبلند. قدبلند نامطبوع . شیظم . سخت دراز. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دیلاق شود.
دکشلغتنامه دهخدادکش . [ دَ ک ِ ] (ص ) در اصطلاح عامیانه ، شخص سست و بلندقد. (از فرهنگ فارسی معین ). دیلم . دیلاق .
درازفرهنگ مترادف و متضاد۱. بلندقامت، بلند، دیلاق، سروقامت، طویل ۲. طولانی، متمادی، مدید ۳. کشیده، ممتد ≠ کوتاه