درِ تحتِفشارpressure door, plug doorواژههای مصوب فرهنگستاننوعی در بر روی سازة هواگرد تحتِفشار که در هنگام بسته بودن، تمام تنشهای وارد بر سازه، از جمله فشار درونی، را تحمل میکند
درِ بارگُنجcontainer end door, end door 1واژههای مصوب فرهنگستاندری که در دیوارۀ انتهایی بارگُنج تعبیه میشود
دستگیرۀ داخلی درdoor inside handle, interior door handleواژههای مصوب فرهنگستاندستگیرهای در قسمت داخلی در برای باز کردن آن
بی گهرلغتنامه دهخدابی گهر. [ گ ُ هََ ] (ص مرکب ) مخفف بی گوهر. بی اصل . نانجیب : بدو گفت کاین نزد بهرام بربگو ای سبک مایه ٔ بی گهر... فردوسی .و رجوع به گهر و گوهر شود.
گهرخیزلغتنامه دهخداگهرخیز. [ گ ُ هََ ] (نف مرکب ) مخفف گوهرخیز. که گهر از آن خیزد. که ازآن گهر برآید و به دست آید. رجوع به گوهرخیز شود.
پاکیزه گهرلغتنامه دهخداپاکیزه گهر. [ زَ / زِ گ ُ هََ ] (ص مرکب ) پاک گهر. پاک نژاد. اصیل . محض . محضه : میگفت بدندان بتم عقددُررمن همچو توام لطیف و پاکیزه گهر. ؟ای جهاندار بلنداختر پاکیزه گهرای مخالف
تیره گهرلغتنامه دهخداتیره گهر. [ رَ / رِ گ ُ هََ ] (ص مرکب ) بدگهر. سیاه گهر. بدسرشت و تیره نهاد : گور و ملک الموت بهم بینداز توگر گرز زنی بر عدوی تیره گهر بر. سنائی .رجوع به تیره شود.