دچارلغتنامه دهخدادچار. [ دُ ] (اِ) دو چار. دو چهار. ملاقات کردن . رسیدن دو کس بهمدیگر بیک ناگاه و یا بی خبر. (برهان ). تصادم ناگهانی دو تن بهم . رسیدن به ناموافقی یا جانوری درنده یا امری ناملایم . || (ص ) گرفتار. مبتلی .
دچارفرهنگ فارسی عمیدگرفتار؛ مبتلا.⟨ دچار شدن: (مصدر لازم)۱. گرفتار شدن؛ مبتلا گشتن.۲. به درد و مرض یا امری ناملایم مبتلا شدن.۳. [قدیمی] به شخص ناموافق برخورد کردن.
آماجهdartواژههای مصوب فرهنگستانهدفی تمرینی و هوایی که بهوسیلۀ هواگرد در منطقۀ تیراندازی ضدهوایی قرار میگیرد و پدافند زمینبههوا و هواگرد آن را هدف قرار میدهند
وایابی دادهdata recovery, DARواژههای مصوب فرهنگستانبازگردانی دادههای ذخیرهشدة آسیبدیده برای جلوگیری از نابودی آنها
ماشین تونلزنtunnel boring machine, TBM, tunnel borer, tunneller, digger, excavatorواژههای مصوب فرهنگستانماشینی که برای حفر مقطع کامل تونل در انواع زمینها مورد استفاده قرار میگیرد و تونلی با نیمرخ دایرهای حفر میکند
دچار کردنلغتنامه دهخدادچار کردن .[ دُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مبتلی کردن . گرفتار کردن .- دچار خطا کردن ؛ به اشتباه انداختن .
دچار آمدنلغتنامه دهخدادچار آمدن . [ دُ م َ دَ ] (مص مرکب ) دچار شدن . دچار گشتن . رجوع به دچار شدن شود.
دچار کردنلغتنامه دهخدادچار کردن .[ دُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مبتلی کردن . گرفتار کردن .- دچار خطا کردن ؛ به اشتباه انداختن .
دچار آمدنلغتنامه دهخدادچار آمدن . [ دُ م َ دَ ] (مص مرکب ) دچار شدن . دچار گشتن . رجوع به دچار شدن شود.
دچار گشتنلغتنامه دهخدادچار گشتن . [ دُ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) دچار شدن . دچار گردیدن . رجوع به دچار شدن شود.
دچار شدنلغتنامه دهخدادچار شدن . [ دُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تلاقی . ملاقی شدن . برخوردن . بهم رسیدن . تصادم . ناگهان بهم رسیدن . برخوردن به ناموافقی یا امر ناملایمی : تیاس موضعی است و در آن موضع لشکر بنوعمرو با لشکر بنوسعد دچار شد و غالب آمد. (منتهی الارب ) : گر شود مرد ر