دقمةلغتنامه دهخدادقمة. [ دَ ق ِ م َ ] (ع ص ) شتر و گوسپند که حنک آن ازپیری رفته باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دکمهلغتنامه دهخدادکمه . [ دُ م َ /م ِ ] (اِ) تکمه . دگمه . (فرهنگ فارسی معین ). گوی سینه و گوی گریبان و سردست و امثال آن . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). رجوع به تکمه و دگمه شود : فنک زگوشه ٔ میدان حبر روی نمودکمند و گرز وی از
دکمهbuttonواژههای مصوب فرهنگستانقطعۀ کوچکی در انتهای سازهای زهی مانند ویلن که سیمها را به حالت کشیده نگه میدارد
عيندیکشنری عربی به فارسیچشم , ديده , بينايي , دهانه , سوراخ سوزن , دکمه يا گره سيب زميني , مرکز هر چيزي , کاراگاه , نگاه کردن , ديدن , پاييدن
eyesدیکشنری انگلیسی به فارسیچشم ها، چشم، بینایی، دیده، عین، کاراگاه، باجه، دهانه، سوراخ سوزن، مرکز هر چیزی، دکمه یا گره سیب زمینی، دیدن، نگاه کردن، پاییدن
دکمهلغتنامه دهخدادکمه . [ دُ م َ /م ِ ] (اِ) تکمه . دگمه . (فرهنگ فارسی معین ). گوی سینه و گوی گریبان و سردست و امثال آن . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). رجوع به تکمه و دگمه شود : فنک زگوشه ٔ میدان حبر روی نمودکمند و گرز وی از
دکمهbuttonواژههای مصوب فرهنگستانقطعۀ کوچکی در انتهای سازهای زهی مانند ویلن که سیمها را به حالت کشیده نگه میدارد
دکمهلغتنامه دهخدادکمه . [ دُ م َ /م ِ ] (اِ) تکمه . دگمه . (فرهنگ فارسی معین ). گوی سینه و گوی گریبان و سردست و امثال آن . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). رجوع به تکمه و دگمه شود : فنک زگوشه ٔ میدان حبر روی نمودکمند و گرز وی از
خاردکمهareole1واژههای مصوب فرهنگستانسرلاد ستاک انتهایی تحلیلرفته و کوتاهشدۀ پوشیده از خار در کاکتوسیان
دکمهbuttonواژههای مصوب فرهنگستانقطعۀ کوچکی در انتهای سازهای زهی مانند ویلن که سیمها را به حالت کشیده نگه میدارد