دیموملغتنامه دهخدادیموم . [ دَ ] (ع اِ) بمعنای دیمومة. بیابان فراخ بی آب . (از منتهی الارب ). بیابان پهناور و بیابان که در آن آب نباشد. (از اقرب الموارد ذیل ماده ٔ دم م ).
ضموملغتنامه دهخداضموم . [ ض َ ] (ع اِ) هر رودباری که میان دو پشته ٔ بلند و دراز جاری باشد. (منتهی الارب ).
دمائملغتنامه دهخدادمائم . [ دَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ دمیمة. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ِ دمیمه ، به معنی زن حقیر. (آنندراج ). و رجوع به دمیمة شود.
دماملغتنامه دهخدادمام . [ دِ ] (ع اِ) دارویی که بر چشم خانه و پشت و بر پیشانی کودک مالند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دارو که بر پشت چشم مالند. (یادداشت مؤلف ). || غازه ای که زنان بر روی مالند. (ناظم الاطباء). || هر چیزی که طلاکرده شود. || ابر بی آب . (منتهی ا
دیمومةلغتنامه دهخدادیمومة. [ دَ م َ ] (ع ص ، اِ) بیابان فراخ بی آب . مفازة دیمومة. (منتهی الارب ). بیابان پهناور و بیابان که در آن آب نباشد. (از اقرب الموارد ذیل ماده ٔ دم م ).
دیمومتلغتنامه دهخدادیمومت . [ دَ م َ ] (ع اِمص ) مأخوذ از دیمومة عربی بمعنای همیشگی . پیوستگی . دوام . پایندگی . جاویدی . بی کرانگی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دیمومة شود : ازل همیشه و دیمومت و خلود و ابدمیان هریک چون فرق کرد زیرک سار.ناصرخ
دیمومةلغتنامه دهخدادیمومة. [ دَ م َ] (ع مص ) همیشگی نمودن . (از منتهی الارب ). ثابت و دوام داشتن . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) دوام . (از اقرب الموارد ذیل دم م ). یقال قطعوا دیمومة و دیامیم و هی الارض التی یدوم بعد. (اقرب الموارد).
دیمومةلغتنامه دهخدادیمومة. [ دَ م َ ] (ع ص ، اِ) بیابان فراخ بی آب . مفازة دیمومة. (منتهی الارب ). بیابان پهناور و بیابان که در آن آب نباشد. (از اقرب الموارد ذیل ماده ٔ دم م ).
دیمومتلغتنامه دهخدادیمومت . [ دَ م َ ] (ع اِمص ) مأخوذ از دیمومة عربی بمعنای همیشگی . پیوستگی . دوام . پایندگی . جاویدی . بی کرانگی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دیمومة شود : ازل همیشه و دیمومت و خلود و ابدمیان هریک چون فرق کرد زیرک سار.ناصرخ
دیمومةلغتنامه دهخدادیمومة. [ دَ م َ] (ع مص ) همیشگی نمودن . (از منتهی الارب ). ثابت و دوام داشتن . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) دوام . (از اقرب الموارد ذیل دم م ). یقال قطعوا دیمومة و دیامیم و هی الارض التی یدوم بعد. (اقرب الموارد).
دیمومتفرهنگ فارسی معین(دِ یا دَ مَ) [ ع . دیمومة ] 1 - (مص ل .) همیشه بودن ، خلود. 2 - (اِمص .) همیشگی ، دوام .