دیکرانیلغتنامه دهخدادیکرانی . [ ] (ص نسبی ) می نماید که منسوب به جایی یا چیزی باشد : و میفرمودند بر خدمت مولانا بهاءالدین دیکرانی علیه الرحمه حدیث خوانده بودم . (انیس الطالبین ص 31).
دقرانلغتنامه دهخدادقران . [ دُ] (ع اِ) چوبهای وادیج رَز. (از منتهی الارب ). چوبی است که در زمین نصب میشود و شاخه های درخت مو بر آن قرار داده شود. واحد آن دقرانة. (از اقرب الموارد).
دقرانةلغتنامه دهخدادقرانة. [ دُ ن َ ] (ع اِ) یکی دقران . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به دقران شود.