ذاذیخلغتنامه دهخداذاذیخ . (اِخ ) قریه ای است از اعمال حلب نزدیک سرمین . و بدانجا سیف الدوله را با یونس مؤنسی وقعه ای است .
ذوذخلغتنامه دهخداذوذخ . [ ذَ ذَ ] (ع ص ) آنکه حدث کند گاه آرامش . || آنکه از پیش در آمدن آب ریزد. || ناتوان به آرامش .
ضدِیخanti-icing 1/ anticing 1, anti-icerواژههای مصوب فرهنگستانمواد یا تجهیزاتی که از آنها برای پیشگیری از یخ بستن آب بر سطوح مختلف هواگَرد استفاده میشود
ددخواژهنامه آزاد(دَدَخ) مخفّف جملهی "دروغگو دشمن خداست." که در مواقعی که شخص دروغ گفته و یا خالی میبندد به کار میرود.
دویدخ بالالغتنامه دهخدادویدخ بالا. [ دُ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جرگلان بخش مانه ٔ شهرستان بجنورد. واقع در 70هزارگزی شمال باختری مانه سر راه شوسه ٔ عمومی بجنورد به حصارچه . دارای 442 تن سکنه است . آب آن از قنات است . (از فرهنگ