دریاسازلغتنامه دهخدادریاساز. [ دَرْ ] (نف مرکب ) دریاسازنده . در اصطلاح نقاشی ، آنکه منحصراً نقش دریا کند و منظره های دریائی کشد.
دیرسازلغتنامه دهخدادیرساز. (نف مرکب ) دیرپیوند. (یادداشت مؤلف ). دیرآشنا : چو این نامه آمد بسوی گرازپراندیشه شد مهتر دیرساز. فردوسی .چنین داد پاسخ که آز و نیازدو دیوند پتیاره و دیرساز. فردوسی .اگر چ
گنبد دیرسازلغتنامه دهخداگنبد دیرساز. [ گُم ْ ب َ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : بدیدم که این گنبد دیرسازنخواهد همی لب گشادن به راز.فردوسی .
ذرهسازیatomization 2واژههای مصوب فرهنگستانتبدیل مواد به ذرات ریز در اندازههای ده تا هزار میکـرومتر
ذرهسازیatomization 2واژههای مصوب فرهنگستانتبدیل مواد به ذرات ریز در اندازههای ده تا هزار میکـرومتر