لغتنامه دهخدا
بال . (ع اِ) دل . حال . خاطر. (برهان قاطع): ما بالک ؛ حالت چگونه است ؟ خطر ببالی ؛ بدلم خطور کرد. (حاشیه ٔ برهان قاطع). ما بالک ؛ ای ما حالک . (ناظم الاطباء). ج ، بالات . (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). فؤاد. (یادداشت مؤلف ). حال و شأن . (آنندراج ) (شرفنامه ٔ