دعابلغتنامه دهخدادعاب .[ دَع ْ عا ] (ع ص ) مرد بامزاح . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شخص بسیار لعب و مزاح . (از اقرب الموارد). شوخی کننده و لاغ گوی . شوخ . دعابة. و رجوع به دعابة شود.
داعبلغتنامه دهخداداعب . [ ع ِ ] (ع ص ) آبی که برجهد در جریان . || مزاح کننده . لاعب با مزاح . (منتهی الارب ).
ذیابلغتنامه دهخداذیاب . (ع اِ) ذِئاب . ج ِ ذیب . گرگان : در وقت انتصاف روز بتیغ انتصاف قرب پنجهزار جیفه ٔ کفار بر صحراء آن مصاف طعمه ٔ کلاب و نجعه ٔ ذیاب کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ خطی مؤلف ص 201). رجوع به ذئاب شود.
ذیابلغتنامه دهخداذیاب . (ع اِ) ذِئاب . ج ِ ذیب . گرگان : در وقت انتصاف روز بتیغ انتصاف قرب پنجهزار جیفه ٔ کفار بر صحراء آن مصاف طعمه ٔ کلاب و نجعه ٔ ذیاب کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ خطی مؤلف ص 201). رجوع به ذئاب شود.
انذیابلغتنامه دهخداانذیاب . [ اِ ] (ع مص ) گداخته شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گداختن (لازم ). (از یادداشت مؤلف ).