دحقلغتنامه دهخدادحق . [ دَ ] (ع مص ) راندن و دور گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ). دور کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || انداختن زهدان آب منی را و قبول نکردن . و یقال ایضاً: قبح اﷲ اماً دحقت به ولدته . || کوتاه شدن دست کسی از چیزی . (منتهی الارب ). || التفات نکردن مردم به کسی . || برآمدن زهدان
دحیقلغتنامه دهخدادحیق . [ دَ ] (ع ص ) دور. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || عین دحیق ؛ چشم سست نگاه . (منتهی الارب ).
دعقلغتنامه دهخدادعق . [ دَ ع َ ] (ع مص ) بسیار گردیدن پا سپردن و گام نهادن بر راه . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ).
دعقلغتنامه دهخدادعق . [ دَ یا دَ ع ِ ] (ع ص ) مدعوق . طریق دعق ؛ راه کوفته و پاسپرده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از لسان ). و رجوع به مدعوق شود.
دعقلغتنامه دهخدادعق . [ دَ ] (ع مص ) سخت سپردن و کوفته کردن راه را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پراکنده کردن ناف مشک را. (از منتهی الارب ). پراکنده کردن «غارة» را. (از اقرب الموارد). || پاشنه زدن اسب را تا شتاب رود. (از منتهی الارب ). دواندن و به هیجان آوردن و رماندن اسب را. (از