رادوویزلغتنامه دهخدارادوویز. (اِخ ) ناحیه ای است در قضای نارده که سابقاً جزء یونان بوده . (از قاموس الاعلام ترکی ).
رداپوشلغتنامه دهخدارداپوش . [ رِ ] (نف مرکب ) پوشنده و دربرکننده ٔ ردا. که ردا بپوشد. که ردا دربرکند. || کنایه از زاهد و درویش . (از فرهنگ زلیخای جامی ) (از آنندراج ).
پرداویزvertical blinds, window blindواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پردۀ عمودی بهصورت نوارهای باریک متعدد * 1) معادل "پرداویز" از ادغام دو واژه "پرده" و "آویز" ساخته شده است. 2) این معادل در برابر لفظ "لووردراپه" ساخته شده است.
رادیوسلغتنامه دهخدارادیوس . (فرانسوی ، اِ) بمعنی استخوان زند اعلی . (فرهنگ نفیسی ). رجوع به ترکیب زند اعلی در ذیل زند شود.
پردوشلغتنامه دهخداپردوش . [ پ َ ] (ق مرکب ) پریشب : پردوش و پرندوش چسان بود خرابات گوئید و مترسید اگر مست خرابید. مولوی .دوش گدُم ُ پردوش گدُم بازم اگمّت میره ت ُ دارو بده خوم ایگیرمت .(به لهجه ٔ بختیاری ).