راهورلغتنامه دهخداراهور. [ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مخفف راهوار. (شرفنامه ٔ منیری ). اسب تیزرو و فراخ گام : بود در معرض فضلم پیاده میل در میدان کسی کو زیر ران خود ز دعوی راهور دارد.(از مؤلف شرفنامه ٔ منیری ).
راهوریلغتنامه دهخداراهوری . (اِخ ) نام قصبه ای است در استان دکن واقع در سنجاق احمدنگر، در 36هزارگزی شمال باختری احمدنگر، که در محل انشعاب راه آهن بمبئی - اﷲآباد، و بمبئی - مدرس قرار گرفته است . (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
پرآورلغتنامه دهخداپرآور. [ پ َ وَ ] (نف مرکب ) دارای پر. تیزپر. و تیزرو و پرنده . (برهان ) : گهی با چراگر چراگر شدی گهی با پرنده پرآور شدی .خواجو (همای و همایون ).
پراورفرهنگ فارسی عمید۱. پرنده.۲. دارای پر.۳. تیزپَر؛ تیزرو: ◻︎ گهی با چراگر چراگر شدی / گهی با پراور پراور شدی (خواجو: مجمعالفرس: پراور).
راهوریلغتنامه دهخداراهوری . (اِخ ) نام قصبه ای است در استان دکن واقع در سنجاق احمدنگر، در 36هزارگزی شمال باختری احمدنگر، که در محل انشعاب راه آهن بمبئی - اﷲآباد، و بمبئی - مدرس قرار گرفته است . (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
راهوریلغتنامه دهخداراهوری . (اِخ ) نام قصبه ای است در استان دکن واقع در سنجاق احمدنگر، در 36هزارگزی شمال باختری احمدنگر، که در محل انشعاب راه آهن بمبئی - اﷲآباد، و بمبئی - مدرس قرار گرفته است . (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).