رحمة للعالمینلغتنامه دهخدارحمة للعالمین . [ رَ م َ تُل ْ ل ِل ْ عا ل َ ] (ع اِ مرکب ) بخشایش و مایه ٔ غفران و آمرزش جهانیان : رحمة للعالمین بود آنکه همنام نبی عالمی از امت و هم نام خود را رحمتی . سوزنی .جمله دانایان همی گفته همین هست دا
رعمهلغتنامه دهخدارعمه . [ ] (اِخ ) (به معنی لرزه ) 1- نوه ٔ حام بن نوح . 2- مقاطعه ای که در بلاد عرب بر حدود خلیج فارس است و در عطریات و سنگهای گرانبها و طلا با صور تجارت میداشت گویند اهالی این شهر ازذریه ٔ رعمه نوه ٔ حام می
رهمةلغتنامه دهخدارهمة. [ رِ م َ ] (ع اِ) باران نرم پیوسته . ج ، رِهام ، رِهَم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). باران نرم . (غیاث اللغات ).
رحمیهلغتنامه دهخدارحمیه . [ رَ ح ِ می ی َ / ی ِ ] (از ع ، ص نسبی ) مؤنث رَحِمی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رَحِمی شود.
صبالغتنامه دهخداصبا. [ ص َ ] (ع اِ) باد برین که جای وزیدن آن از مطلع ثریا تا بنات نعش است و آن را قبول هم نامند خلاف دبور. (منتهی الارب ). بادی است که از مابین مشرق و شمال وزد و باد برین هم همین است . (برهان قاطع ذیل بادصبا). باد مشرق . (مهذب الاسماء). باد پیش . در کشاف اصطلاحات الفنون آرد:
رحمتلغتنامه دهخدارحمت . [ رَ م َ ] (ع اِمص ) رَحْمة. مهربانی . (منتهی الارب ). مهربانی و مرحمت و شفقت . (ناظم الاطباء). مرحمت . شفقت . رأفت . (یادداشت مؤلف ). رحم . رأفت از رحمت رقیق تر است و در آن بر کراهت اقدام نمی شود، در صورتی که در رحمت به مقتضای مصلحت بر مکروه نیز اقدام می شود. (منته
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) صفوی (اول ) (جلوس 907 هَ . ق . - وفات 930). شاه اسماعیل بن شیخ حیدربن شیخ جنیدبن شیخ ابراهیم بن خواجه علی بن شیخ صدرالدین موسی بن شیخ صفی الدین . معروف به شاه اسماعیل اول . مؤسس و نخس
حجلغتنامه دهخداحج . [ ح َج ج / ح ِج ج ] (ع مص ) آهنگ کردن . (منتهی الارب ). آهنگ کردن به چیزی . القصد الی الشی ٔ المعظم . (تعریفات جرجانی ص 56). قصد. (ترجمان القرآن جرجانی ) (منتهی الارب ). قصد کردن . (ترجمان القرآن ). || ت
رحمةلغتنامه دهخدارحمة. [ رَ ح َ م َ ] (ع اِمص ) مصدر به معنی رحم . (ناظم الاطباء). مصدر به معنی رَحْمة.(منتهی الارب ). رجوع به رَحْمة در همه ٔ معانی شود.
رحمةلغتنامه دهخدارحمة. [ رَ م َ] (ع اِمص ) مصدر به معنی رحم . رحمت و بخشش و مهربانی خداوند نسبت به مخلوق . (ناظم الاطباء). رجوع به رَحْم و رحمت در همه ٔ معانی شود. رقت قلب و عاطفه ورزیدن که اقتضای بخشش و بزرگواری و نیکی و بخشایش دارد. (از اقرب الموارد). لغتی است به معنی رقت قلب و انعطاف که اق
مرحمةلغتنامه دهخدامرحمة. [ م َ ح َ م َ ] (ع مص ) بخشودن . (دستور الاخوان ) (منتهی الارب ) (زوزنی ) (ترجمان علامه جرجانی ص 87). مهربانی کردن . (منتهی الارب ). رقت آوردن و عطوفت کردن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). بخشائیدن . غفران . (از اقرب الموارد). رحمت
ذورحمةلغتنامه دهخداذورحمة. [ رَ م َ ] (ع ص مرکب ) صاحب بخشایش : فقل ربّکم ذورحمة واسعة. (قرآن 6 / 147)؛ پس بگو پروردگار شما صاحب بخشایش است وسعت دهنده . (تفسیر ابوالفتوح ج <span class="hl" dir=
قبةالرحمةلغتنامه دهخداقبةالرحمة. [ ق ُب ْ ب َ تُرْ رَ م َ ] (اِخ ) در اسکندریه است . (منتهی الارب ).
نبی الرحمةلغتنامه دهخدانبی الرحمة. [ ن َ بی یُرْ رَ م َ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲ. از القاب حضرت محمد رسول اﷲ است .
جبل الرحمةلغتنامه دهخداجبل الرحمة. [ ج َ ب َ لُرْ رَ م َ ] (اِخ ) کوهی است میان عرفات . (از مهذب الاسماء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). در سفرنامه ٔ ناصرخسرو چنین آمده : به یک فرسنگی آنجا کوهی خرد سنگی است که آن را «جبل الرحمة» گویند، بر آنجا بایستند و دعا کنند تا آن وقت که آفتاب فرورود... (از سفرنامه