رحیانلغتنامه دهخدارحیان . [ رَ ح َ ] (ع اِ) رَحَوان . تثنیه ٔ رَحی ̍. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). به صیغه ٔ تثنیه ، دو سنگ دستاس . (ناظم الاطباء). هر دو سنگ آسیا را رحیان گویند. (غیاث اللغات ).
اتومبیلرانی سرعتmotor racing, auto racing, automobile racing, car racingواژههای مصوب فرهنگستانمسابقۀ سرعتی برای خودروهای تقویتشده در مسیری ویژه یا ازپیشمشخصشده
پیرهانلغتنامه دهخداپیرهان . (اِ) پیرهن . پیراهان . پیراهن . رجوع به پیرهن و پیراهن شود : دریغ غربچگانی که چون غلام شدند (؟)مزین از کله و پیرهان و دستارم .سوزنی .
رعانلغتنامه دهخدارعان . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رَعن به معنی بینی ساره ٔ کوه . (آنندراج ). ج ِ رعن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دماغه ٔ کوه بلند. (از معجم البلدان ).
رعیانلغتنامه دهخدارعیان . [ رُع ْ ] (ع ص ، اِ) ج ِ راعی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ راعی ، به معنی ولی و امیر و چراننده و نگهدارنده . (آنندراج ). رجوع به راعی شود.
رهائنلغتنامه دهخدارهائن . [ رَ ءِ ] (ع اِ) رهاین . ج ِ رهینه . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ رهینه به معنی گروی . (آنندراج ). رجوع به رهینه شود.
زارحیانلغتنامه دهخدازارحیان . (اِخ ) ابن یهودا ذریه ٔ زارح بن یهودا میباشند. (یکم سفر اعداد26:13 و 20 یوشع 7:17 و اول تواریخ ا