رسانشدیکشنری فارسی به انگلیسیcommunication, conduction, conductivity, conveyance, delivery, extension, reach
رسانشواژهنامه آزادفرآیند رساندن موضوعی[ بیشتر درعلوم انسانی] وآموزش آن مثل رسانش نوآوریها - که درآن نوآوریهای جدید وراه وروش آنها آموزش داده میشود
رسانش استخوانیbone conductionواژههای مصوب فرهنگستانانتقال صدا به حلزون از راه ارتعاش جمجمه اختـ . رسا BC
رسانشدیکشنری فارسی به انگلیسیcommunication, conduction, conductivity, conveyance, delivery, extension, reach
رسانشواژهنامه آزادفرآیند رساندن موضوعی[ بیشتر درعلوم انسانی] وآموزش آن مثل رسانش نوآوریها - که درآن نوآوریهای جدید وراه وروش آنها آموزش داده میشود
الکترون رسانشconduction electronواژههای مصوب فرهنگستانالکترونی که انرژی آن در نوار رسانش جسم جامد قرار دارد و میتواند براثر میدان الکتریکی آزادانه به حرکت درآید
رسانشدیکشنری فارسی به انگلیسیcommunication, conduction, conductivity, conveyance, delivery, extension, reach
فوتورسانشphotoconductionواژههای مصوب فرهنگستانپدیدهای که در آن رسانندگی الکتریکی ماده به علت تابش الکترومغناطیسی، معمولاً در ناحیۀ نور مرئی طیف، افزایش پیدا میکند