لغتنامه دهخدا
گرداگرد. [ گ ِ گ ِ ] (اِ مرکب ) اطراف . جوانب . (از برهان ) (از آنندراج ). دور تا دور. پیرامون . پیرامن . حول . اطراف . اکناف . اطراف چیزی را فراگرفتن . حریم . حرم . (دهار) : یکی باره دارد که سوار بر سر وی گرداگرد وی بگردد. (حدود العالم ). مکه شهری است