رطاملغتنامه دهخدارطام . [ رُ ] (ع اِمص ) بازداشت ، اسم مصدر است از رُطِم َالبعیر. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). به زندان کردن . (یادداشت مؤلف ).
رتاملغتنامه دهخدارتام . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رتیمة.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ رتیمة، رشته که بر انگشت بندند جهت یاد دادن چیزی که گفته باشند. (آنندراج ). و رجوع به رتیمة شود. || ج ِ رَتْمة. (ناظم الاطباء). رجوع به رتمة شود.
رثاملغتنامه دهخدارثام . [رِ ] (ع اِ) ج ِ رَثَمة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ج ِ رَثَمة، بمعنی باران نرم و ریز. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ج ِ رَثْمة. (منتهی الارب ). ج ِ رَثْمة، بمعنی باران نرم و ریزه . (آنندراج ).
رتاملغتنامه دهخدارتام . [ رُ ] (ع اِ) شکسته و ریزه شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رفات یا هر آنچه در هم شکند و کهنه و پراکنده شود. (از اقرب الموارد).
بازداشتلغتنامه دهخدابازداشت . (مص مرکب مرخم ، اِ مص مرکب ) منع. ممانعت تعرض . (ناظم الاطباء). مَنع. حَدَد. سَدّ. رُطام . حُجران . مَنعی . خَبل . (منتهی الارب ). وَزع . کَف ّ.ممانعت . رَدَع . نهی . || حمایت . نگه داشتن . (شعوری ج 1 ص 15
ارطاملغتنامه دهخداارطام . [ اِ ] (ع مص )خاموش شدن . ساکت ماندن . (منتهی الأرب ). خاموش گردیدن . || بازداشته شدن شتر. (منتهی الأرب ).
برطاملغتنامه دهخدابرطام . [ ب ِ ] (ع ص ) مرد سطبرلب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد بزرگ لب . (مهذب الاسماء). || لب سطبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ).