رعاةلغتنامه دهخدارعاة. [ رُ ] یا رُعات . ج ِ راعی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به راعی و رُعات شود.
رعاعلغتنامه دهخدارعاع . [رَ ] (ع ص ، اِ) مردم پست و فرومایه و غوغا. یکی آن رَعَاعة است و گفته اند از لفظ خود واحد ندارد. (از اقرب الموارد). مردم ناکس و سفله که علو همت در او نبود. (ازبحر الجواهر). مردم نودیده ٔ فرومایه ٔ ناکس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بددل و سفله . (مهذب الاسماء).مردم پست
رعایةلغتنامه دهخدارعایة. [ رِ ی َ ] (ع مص ) یا رعایت . چریدن ستور. || چرانیدن ستور. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || چرانیدن . (یادداشت مؤلف ). || پاسبانی و پاس رعیت داشتن امیر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نگاه داشتن امیر رعیت را. (دهار) (تاج المصادربیهقی ). رجوع به رعایت شود. ||
رهیاءةلغتنامه دهخدارهیاءة. [ رَهَْ ی َ ءَ ](ع مص ) گران گردانیدن یک تنگ بار نسبت به تنگ بار دیگر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پرآب شدن هردو چشم از مشقت و تعب یا از پیری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تباه و نااستوار کردن رای . || نااستوار کردن
رعاعدیکشنری عربی به فارسیدسته , توده طبقات پست , ازدحام , اراذل و اوباش , با اراذل و اوباش حمله کردن به
رعاه الغتنامه دهخدارعاه ا. [ رَ هُل ْ لاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) در مقام دعا گویند؛ خدا نگاهدارد او را. (یادداشت مؤلف ) : و مجدالملک به پارس بوده با جد این بنده که تقریر پارس می بست به ابتداء عهد کریم جلالی رعاه اﷲ. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص <span class="hl" dir="ltr"
رعاتلغتنامه دهخدارعات . [ رُ ] (ع ص ، اِ) رُعاة. ج ِ راعی . نگهبان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نگهدارندگان . حارسان . (فرهنگ فارسی معین ). || ج ِ راعی . چرانندگان . چوپانان . (فرهنگ فارسی معین ). شبانان . (یادداشت مؤلف ) : هر زمان بدتر شود حال رمه چون بود از
تقریر بستنلغتنامه دهخداتقریر بستن . [ ت َ ب َ ت َ ] (ع مص ) در عبارت زیر ظاهراً بمعنی اداره کردن ناحیتی است به برگماشتن متصرفان و عاملان در آن : و مجدالملک به پارس بوده با جد این بنده که تقریر پارس می بست به ابتداء عهد کریم جلالی رعاه اﷲ. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص <span class
راعیلغتنامه دهخداراعی . (ع ص ، اِ) شبان . (فرهنگ نظام ) (مهذب الاسماء) (دهار) (ترجمه ٔ علامه ٔ تهذیب عادل بن علی ) (از المنجد). شبان یعنی چراننده ٔ چهارپایان . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). چراننده . چوپان . ج ، رعاة، رعاء و رعیان . (منتهی الارب ) : ملک معظم اتابک اعظم مح
مرعاةلغتنامه دهخدامرعاة. [ م َ ] (ع اِ) چراگاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرعی . علفخوار. محل چرانیدن . ج ، مَراعی ، مراع . (از لاروس عربی ). و رجوع به مرعی شود.
مصفی الرعاةلغتنامه دهخدامصفی الرعاة. [ م َ فَرْ رُ ] (ع اِ مرکب ) (اصطلاح پزشکی ) ودود. حب الصبیان . فوّه ٔ برانیة. افارینی .(یادداشت مؤلف ). بلسکی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).