رقاراقلغتنامه دهخدارقاراق . [ رَ ] (اِ) صدای دست و پای ستوران . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ). آواز سم ستوران . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ).
رقارقلغتنامه دهخدارقارق . [ رُ رِ ] (ع ص ، اِ) آب تنک در دریا یا در رود که بسیاری نباشد آن را. || شراب تنک . || شمشیر بسیارآب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
رقراقلغتنامه دهخدارقراق . [ رَ ] (اِخ ) نام شمشیر سعدبن عباده ٔ انصاری (رض ). (منتهی الارب ) (آنندراج ).
رقراقلغتنامه دهخدارقراق . [ رَ ] (ع اِ) درخش سراب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کوراب . (مهذب الاسماء). || درخش هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).- رقراق الدمع ؛ اشکی که در چشم بدرخشد یعنی در آن حرکت کند ولی جاری نشود. (از اقرب الموارد).- رقراق