رماضةلغتنامه دهخدارماضة. [ رَ ض َ ] (ع مص ) تند و تیز شدن . (اقرب الموارد) (المنجد). || رمض النصل رماضةً؛ پیکان میان دو سنگ هموار نهاده کوفت تا تنگ و تیز گردید. (منتهی الارب ).
رمادةلغتنامه دهخدارمادة. [ رَ دَ ] (اِخ ) محله ٔ بزرگ و شهرمانندی است در بیرون حلب و متصل بدان دارای بازارها و والی مستقل . (از معجم البلدان ).
رمادةلغتنامه دهخدارمادة. [ رَ دَ ] (اِخ ) شهری است زیبا بین برقه و اسکندریه در نزدیکی دریا دارای باره و مسجد جامع و باغها. (از معجم البلدان ).