روحنوازلغتنامه دهخداروحنواز. [ ن َ ] (نف مرکب ) آنچه روح را بنوازد. نوازنده ٔ روح . دلنواز. شادی آور. مفرح . دل انگیز : از من آموخته ترنم و ساززدنش دلفریب و روحنواز. نظامی .چون محمد ز جبرئیل برازگوش کرد آن پیام روحنواز.<p clas
روحنوازیلغتنامه دهخداروحنوازی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) نوازش روح . شادی بخشیدن . دل انگیزی . رجوع به روح نواز شود.
روحنوازیلغتنامه دهخداروحنوازی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) نوازش روح . شادی بخشیدن . دل انگیزی . رجوع به روح نواز شود.