روزخیزلغتنامه دهخداروزخیز. (نف مرکب ) آنکه دیر از خواب شب خیزد. (یادداشت مؤلف ). || صفت صبح که روز از آن خیزد و شروع شود : یارب این شام دوالک باز و صبح روزخیزچند برجان و دل خاصان شبیخون کرده اند.مجیر بیلقانی .
دوالک بازلغتنامه دهخدادوالک باز. [ دَ ل َ ] (نف مرکب ) دوال باز. آنکه با دوال و حلقه و قلاب بازی می کند و از مردم پول می گیرد. (یادداشت مؤلف ) (از برهان ) : به سم بوس براقت عرشیان محتاج و فتراکت به دست آویز این مشتی دوالک باز آویزان . ناصرخسرو