رأیدادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ادن، دست بالا بردن، رأی درصندوق انداختن، تصویبکردن تصمیم گرفتن، مصمم بودن ردّ کردن
رویدادنامهchronicleواژههای مصوب فرهنگستانشرح دقیق حوادث و وقایع به ترتیب تاریخ و بدون تحلیل و تفسیر متـ . وقایعنامه
رویدادنگارchroniclerواژههای مصوب فرهنگستانکسی که رویدادنامه/ وقایعنامه را تهیه میکند متـ . وقایعنگار
رویدادنگار دادهdata-logger/datalogger, logger of data, loggerواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای دارای یک یا چند حسگر بیرونی که اندازهگیریهای انجامشده را بهطور خودکار بهصورت رقمی ذخیره میکند
coincideدیکشنری انگلیسی به فارسیمصادف شدن، همزمان بودن، باهم رویدادن، منطبق شدن، در یک زمان اتفاق افتادن
coincidesدیکشنری انگلیسی به فارسیهمخوانی دارد، مصادف شدن، همزمان بودن، باهم رویدادن، منطبق شدن، در یک زمان اتفاق افتادن
coincidedدیکشنری انگلیسی به فارسیهمزمان شد، مصادف شدن، همزمان بودن، باهم رویدادن، منطبق شدن، در یک زمان اتفاق افتادن
رویدادنامهchronicleواژههای مصوب فرهنگستانشرح دقیق حوادث و وقایع به ترتیب تاریخ و بدون تحلیل و تفسیر متـ . وقایعنامه
رویدادنگارchroniclerواژههای مصوب فرهنگستانکسی که رویدادنامه/ وقایعنامه را تهیه میکند متـ . وقایعنگار
رویدادنگار دادهdata-logger/datalogger, logger of data, loggerواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای دارای یک یا چند حسگر بیرونی که اندازهگیریهای انجامشده را بهطور خودکار بهصورت رقمی ذخیره میکند