زودخورلغتنامه دهخدازودخور. [ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) سریعالاکل . که سریع و با شتاب خورد : مراد آن به که دیر آید فرا دست که هر کس زودخور شد زود شد مست .نظامی .
زادخورلغتنامه دهخدازادخور. [ خُوَرْ / خُرْ ] (ص مرکب ) بمنی زادخوست که پیر سالخورده و فرتوت باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). || پیر سال خورد. (جهانگیری ). و رجوع به زادخورد و زادخوست شود.