زایده ٔ عظمیلغتنامه دهخدازایده ٔ عظمی . [ ی ِ دَ / دِ ی ِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) الزائدة العظمی استخوان ران جانور وحشی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
پردیس جادهکنار،پارک جادهکنارroadside parkواژههای مصوب فرهنگستانپردیسی در کنار جاده، غالباً در فضایی روستایی، برای استراحت و تفریح گردشگران و مسافران
جودةلغتنامه دهخداجودة. [ ج َ دَ] (ع مص ) جَیِّد کردن . کار نیک کردن . || چیزی جید آوردن . || نیکو گفتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تندرو گردیدن و رائع گشتن اسب . (اقرب الموارد). || یک بار تشنه شدن . || (اِ) پینکی . (منتهی الارب ).
زایدهلغتنامه دهخدازایده . [ ی ِ دَ ] (اِخ ) زائده . آزادکرده ٔ عمربن الخطاب است . وی درک صحبت حضرت رسول (ص ) کرده و بعبادت بسیار شهرت یافته و پاره ای احادیث نقل کرده است . نام او زبیده نیز ضبط شده . (از قاموس الاعلام ترکی ). ابوسعد نیشابوری در کتاب شرف المصطفی (از ابن حجر در الاصابه ) این زن ص
زایدهلغتنامه دهخدازایده . [ ی ِ دَ ] (اِخ ) زائده . آزادکرده ٔ عمربن الخطاب است . وی درک صحبت حضرت رسول (ص ) کرده و بعبادت بسیار شهرت یافته و پاره ای احادیث نقل کرده است . نام او زبیده نیز ضبط شده . (از قاموس الاعلام ترکی ). ابوسعد نیشابوری در کتاب شرف المصطفی (از ابن حجر در الاصابه ) این زن ص
مزایدهلغتنامه دهخدامزایده . [ م ُ ی َ دَ ] (از ع ، مص ) بر یکدیگر افزودن . (تاج المصادر) (زوزنی ). بالای دست هم رفتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). افزودگی از طرفین . (ناظم الاطباء). چیزی را در معرض فروش گذاشتن که هر خریداری که بیشتر بها گوید مال او باشد که لفظ دیگرش حراج است . مثال : دولت هر چ
مزایدهفرهنگ فارسی عمیدچیزی را در معرض فروش گذاردن چنانکه هر کسی به قیمت گرانتر بخرد به او فروخته شود.