زحمةلغتنامه دهخدازحمة. [ زَ م َ ] (ع مص )انبوهی کردن و بدوش بر زدن . (تاج المصادر بیهقی ). در تنگنا افکندن . (از صحاح ) (از معجم الوسیط). فشردن یکدیگر را بعلت کثرت و ضیق محل . رجوع به زحمت ، مزاحمت و ازدحام شود. || آه کشیدن و دم زدن از روی درد بویژه زن بهنگام زاییدن . (از کازیمیرسکی ).- <
زحمةلغتنامه دهخدازحمة. [ زُ م َ ] (اِخ ) پسر عبداﷲ کلبی ، کشنده ٔ ضحاکست روز مرج راهط. (ترجمه ٔ قاموس ). زحمةبن عبداﷲ کلبی کشنده ٔ ضحاک بن قیس است در جنگ مرج راهط. (ازمنتهی الارب ) (تاج العروس ).
جهمةلغتنامه دهخداجهمة. [ ج ُ م َ ] (ع اِ) آغاز چهاریک اخیر از شب و از اول شب تا چهاریکی یا بقیه ٔ سیاهی آخر شب . (منتهی الارب ). آغاز چهاریک اخیر از شب و گویند بقیه ٔ سیاهی آخر شب . (از اقرب الموارد). رجوع به جَهْمة شود. || گله ٔ هشتاد شتر و مانند آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
جهمةلغتنامه دهخداجهمة. [ ج َ م َ ] (ع اِ) از اول شب تا چهاریک . (مهذب الاسماء). آغاز چهاریک اخیر از شب و از اول شب تا چهاریکی یا بقیه ٔ سیاهی آخر شب ، و بضم جیم نیز آید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آغاز مؤخرات شب و گویند بقیه ٔ سیاهی آخر شب . (اقرب الموارد). || دیگ کلان . (منتهی الارب ) (آنند
جهمیةلغتنامه دهخداجهمیة. [ ج َ می ی َ ] (اِخ ) یکی از شش فرقه ٔ مجبره . (بیان الادیان ). فرقه ایست منسوب به جهم بن صفوان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). جهمیة، پیروان جهم بن صفوان ، گویند بنده هیچ قدرتی ندارد بلکه او بمنزله ٔ جماد است . بهشت و دوزخ بعد ازآنکه بهشتیان و دوزخیان در آنها وارد شد
زهمةلغتنامه دهخدازهمة. [ زُ م َ ] (ع اِ) باد گنده . || بوی ریم و چربش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بوی گوشت چرب برگشته بوی . زُهومة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بوی گوشت چرب برگشته بوی و متعفن . (ناظم الاطباء). رجوع به زهم و زهمت شود.
جحمةلغتنامه دهخداجحمة. [ ج َم َ ] (ع اِ) چشم ، به لغت حمیر. (تاج العروس ) (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد) (آنندراج ). جحمتا الانسان و الاسد؛ عیناه . ابن سیده گوید: تنها به لغت اهل یمن به معنی چشم است . و به گفته ٔ صاحب لسان : جحمتا الاسد؛عیناه بکل لغة. (از ذیل اقرب الموارد) <span class="hl"
زحنةلغتنامه دهخدازحنة. [ زُ ن َ ] (اِخ ) نام پسر عبداﷲ قاتل ضحاک بن قیس در جنگ مرج راهط است و با میم (زُحْمة) نیز نقل شده است . (از منتهی الارب ). پسر عبداﷲ قاتل ضحاک بن قیس است روز مرج . (ترجمه ٔ قاموس ). حافظ این نام را بامیم «زحمه » ضبط کرد و صواب نیز همانست . صاحب قاموس زحنه و زحمه هر دو
حق الزحمةلغتنامه دهخداحق الزحمة. [ ح َق ْ قُزْ زَ م َ ] (ع اِ مرکب ) از زحمت مراد تعبی است که برای انجام کاری برند. مالی که دهند کسی را در ازای کاری که انجام کرده است . حق العمل . حق السعی .