لغتنامه دهخدا
زمع. [ زَ م َ ] (ع مص ) زائد شدن انگشت از معتاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سرگشته و بی خود شدن از ترس ، عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سرگشته شدن و ترسیدن . (شرح قاموس ).سرگشته و آشفته شدن از ترس و دهشت داشتن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). لرزیدن