زنایانیدنلغتنامه دهخدازنایانیدن . [ زِ دَ ] (مص ) شخولیدن و صفیر زدن . || صفیر زدن اسب را. || زنونیدن کنانیدن سگ و گرگ را. (ناظم الاطباء). به همه ٔ معانی رجوع به لسان العجم شعوری ج 2 ص 45 شود.
جنگاندنلغتنامه دهخداجنگاندن . [ ج َ دَ ] (مص ) جنگانیدن . بجنگ درآوردن : خروسها و گاوها را با یکدیگر جنگاند؛ به جنگ واداشت .
زنانیدنلغتنامه دهخدازنانیدن . [ زَ دَ ] (مص ) دوباره حیات دادن و زندگانی تازه بخشیدن . (ناظم الاطباء).