لغتنامه دهخدا
زه کردن . [ زِه ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بچه کردن . زادن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : برجهاء... سرطان و عقرب و حوت و نیمه ٔ پسین از جدی و زه کننده اند و بسیاربچه . (التفهیم بیرونی ، یادداشت ایضاً).چون خار و خس قوی شد زه کرد خوک ملعون در باغ و زو