زُلْزِلَتِفرهنگ واژگان قرآنلرزانده شد - متزلزل شد(در اصل حرف آخرش ساکن بوده که چون به يک ساکن ديگر رسيده اجباراً حرکت گرفته است )
زُلَفاًفرهنگ واژگان قرآننزديکها (زلف جمع زلفي است و در عبارت "وَأَقِمِ ﭐلصَّلَوٰةَ ... َزُلَفاً مِّنَ ﭐللَّيْلِ " منظور اين است که نماز را درساعاتي از شب که به روز نزديک است به پا دار )
زللغتنامه دهخدازل . [ زِل ل ] (اِ) آفتاب زل ؛ آفتابی سخت گرم و بی ابر: در زل آفتاب ؛ زل گرما و در تیزی حرارت آن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زللغتنامه دهخدازل . [ زُل ل ] (ع ص ) لغزان . یقال : مقام زل ؛ جای لغزان و کذا زحلوفة زل ؛ جای لغزیدن لغزان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زُلْزِلَتِفرهنگ واژگان قرآنلرزانده شد - متزلزل شد(در اصل حرف آخرش ساکن بوده که چون به يک ساکن ديگر رسيده اجباراً حرکت گرفته است )
نُزُلفرهنگ واژگان قرآنهر خوردني و نوشيدني که ميزبان به وسيله آن از ميهمان خود پذيرايي ميکند و حرمتش را پاس ميدارد - غذا و نوشیدنی و ساير مايحتاجي که براي مسافر قبل از آمدنش فراهم ميکنند - پذيرايي که در ابتداي ورود از شخصي مي نمايند