ساروراءلغتنامه دهخداساروراء. (ع اِ) شادی . (منتهی الارب )(المنجد). شادی و شادمانی و خرمی . (ناظم الاطباء).
صاروراءلغتنامه دهخداصاروراء. (ع ص ) صارور. صارورة. مردی که حج نکرده . || آنکه گرد زن نگردیده است . (منتهی الارب ).
سرگرایلغتنامه دهخداسرگرای . [ س َ گ َ / گ ِ ] (نف مرکب ) آنکه سرش بگردد. (آنندراج ). || مجازاً سرکوب کننده . نابودکننده . آنچه قصد کوفتن یا انداختن سر کند : چو من گرزه ٔ سرگرای آورم سرانشان همه زیر پای آورم . <p class="author