سازشکارلغتنامه دهخداسازشکار. [ زِ ](ص مرکب ) سازش کننده . سازگار. سازوار. سازنده با دشمن . ساخت و پاخت کننده . زد و بند کننده . بند و بست کننده . تبانی کننده . توطئه کننده . رجوع به سازش شود.
سازشکار، سازشکارفرهنگ مترادف و متضاد۱. آرامشطلب، آشتیطلب، سازشگر، صلحجو، مصالحهجو ≠ سازشناپذیر ۲. بندوبستچی
سازشکاریلغتنامه دهخداسازشکاری . [ زِ ] (حامص مرکب ) عمل سازشکار. سازشکاربودن . سازش کردن . اهل سازش بودن . رجوع به سازش و سازشکار شود.
سازشکار، سازشکارفرهنگ مترادف و متضاد۱. آرامشطلب، آشتیطلب، سازشگر، صلحجو، مصالحهجو ≠ سازشناپذیر ۲. بندوبستچی
سازشکاریلغتنامه دهخداسازشکاری . [ زِ ] (حامص مرکب ) عمل سازشکار. سازشکاربودن . سازش کردن . اهل سازش بودن . رجوع به سازش و سازشکار شود.
سازشکارانهلغتنامه دهخداسازشکارانه . [ زِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) بروش سازشکاران . بشیوه ٔ سازشکاری . رجوع به سازش و سازشکار شود.
سازشکاریلغتنامه دهخداسازشکاری . [ زِ ] (حامص مرکب ) عمل سازشکار. سازشکاربودن . سازش کردن . اهل سازش بودن . رجوع به سازش و سازشکار شود.
سازشکارانهلغتنامه دهخداسازشکارانه . [ زِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) بروش سازشکاران . بشیوه ٔ سازشکاری . رجوع به سازش و سازشکار شود.
سازشکار، سازشکارفرهنگ مترادف و متضاد۱. آرامشطلب، آشتیطلب، سازشگر، صلحجو، مصالحهجو ≠ سازشناپذیر ۲. بندوبستچی
سازشکار، سازشکارفرهنگ مترادف و متضاد۱. آرامشطلب، آشتیطلب، سازشگر، صلحجو، مصالحهجو ≠ سازشناپذیر ۲. بندوبستچی