سازندة تجهیزات اصلoriginal equipment manufacturer, OEMواژههای مصوب فرهنگستانشرکتی که محصولی را بهعنوان ماده یا قطعه یا افزار اصل برای استفاده در محصول شرکت دیگری تولید میکند
سوزندهلغتنامه دهخداسوزنده . [ زَ دَ / دِ ] (نف ) محرق و هر چیز که میسوزاند. (ناظم الاطباء) : به آتش در شود گرچه چو خشم اوست سوزنده به دریا در شود ورچه چو جود اوست پهناور. ؟ (لغت فرس اسدی ).ز ما قصری
سازندهلغتنامه دهخداسازنده . [ زَ دَ / دِ ] (نف ) صانع. عامل . درست کننده . بعمل آورنده . ترکیب کننده : اگر سازنده ایشانند مر ترکیب انسان راچرا هر چار را با هم عدوی کینه ور دارد. ناصرخسرو. || بانی . ب
سپوزندهلغتنامه دهخداسپوزنده . [ س ِ / س ِ / س ُ زَ دَ / دِ ] (نف ) تأخیرکننده . (زمخشری ). رجوع به سپوز و سپوزیدن شود.
سازندهفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که چیزی میسازد و درست میکند.۲. پرفایده.۳. (اسم) (موسیقی) [قدیمی] نوازنده؛ ساززننده.