سامانمندsystematic/ systematicalواژههای مصوب فرهنگستانویژگی آنچه در چارچوب یک سامانه نظم و ترتیب یافته است
درزههای سامانمندsystematic jointsواژههای مصوب فرهنگستاندرزههایی با ویژگیهای مشابه که در یک یا چند دسته ظاهر میشوند
بررسی سامانمندsystematic surveyواژههای مصوب فرهنگستانبررسی پیمایشی روشمند در محدودة شبکهبندیشدة معین که در نتیجة آن یافتهها بهدقت ثبت و ضبط میشوند
درزههای سامانمندsystematic jointsواژههای مصوب فرهنگستاندرزههایی با ویژگیهای مشابه که در یک یا چند دسته ظاهر میشوند
بررسی سامانمندsystematic surveyواژههای مصوب فرهنگستانبررسی پیمایشی روشمند در محدودة شبکهبندیشدة معین که در نتیجة آن یافتهها بهدقت ثبت و ضبط میشوند
سامانهپردازsystematizer, systemizerواژههای مصوب فرهنگستانکسی که چیزی را در قالبی سامانمند طراحی یا ارائه میکند
پیشبینی آماریstatistical forecastواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پیشبینی براساس بررسی آماری و سامانمند دادههای گذشته
مراقبت بیمارمحورpatient-centreed careواژههای مصوب فرهنگستانمراقبتهای تمرکزیافته و سامانمند براساس نیاز و انتظارات بیمار
درزههای سامانمندsystematic jointsواژههای مصوب فرهنگستاندرزههایی با ویژگیهای مشابه که در یک یا چند دسته ظاهر میشوند
بررسی سامانمندsystematic surveyواژههای مصوب فرهنگستانبررسی پیمایشی روشمند در محدودة شبکهبندیشدة معین که در نتیجة آن یافتهها بهدقت ثبت و ضبط میشوند